شعر ابوالاسوداَبو الاَسْوَدِ دَؤَلی ، شاعر و تابعی مشهور که بیشتر، از او به عنوان صحابی امام علی (ع) و واضع علم نحو نام برده میشود. ۱ - عدم توجه محققان معاصر به اشعار ابوالاسوددیوان ابوالاسود و مجموعه اشعاری که منابع به او نسبت دادهاند، مجموعهای شگفت است و در بسیاری از موارد با آن شخصیت گرانمایه و محترمی که روایات برای ما طرح کردهاند، ناهماهنگ است. شاید به همین جهت محققان معاصر، چندان عنایتی به شعر او نشان ندادهاند. ظاهراً نخستین کسی که شعر او را کم ارج و بیمحتوا خواند، نولدکه بود که در این قطعات منظوم تهی از هرگونه احساس شاعرانه که گرد کنیزکان وصلۀ امیران و مشاجرۀ همسایگان... دور میزند، هیچ سودی نمییابد. از آن پس، نظر او را همۀ خاورشناسان تکرار کردهاند. بلاشر نه تنها این اشعار «مناسبات» را بیارزش میداند، بلکه در صحت انتساب بسیاری از آنها به ابوالاسود تردید دارد. پلا نیز عموماً همین نظر را دارد؛ وی حتی به صحت انتساب شعر معروف او که خطاب به بنی قشیر و در دفاع از حضرت امام علی (ع) سروده است، نیز کاملاً اعتماد ندارد. اینگونه برداشت از شعر ابوالاسود، در میان نویسندگان عرب نیز رایج است. ۲ - دیدگاه دجیلیدجیلی که دیوان او را منتشر ساخته و مقدمهای در ۱۰۶ صفحه بر آن نوشته، اشاره میکند که او با این کار خواسته است یکی از آثار صدراسلام را زنده کند وگرنه، ابوالاسود را شاعری نابغه به شمار نیاورده است. [۱]
دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک : هم، ابوالاسود)ج۱، ص۳۱.
وی که میان ناظم و شاعر تفاوت قائل شده، [۲]
دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک : هم، ابوالاسود)ج۱، ص۲۹.
معتقد است که ابوالاسود آنطور که باید محیط اجتماعی و سیاسی خود را بازگو نکرده است، حال آنکه در زمان او حوادثی رخ نموده که هریک سرآغاز رشتۀ عمدهای از تاریخ سیاست و عقیده در جهان اسلام بوده است: رحلت حضرت پیامبر (ص)، فتوحات اسلام، حوادث مربوط به عثمان، نزاع میان امام علی (ع) و معاویه، جنگ صفین و جمل، ظهور خوارج ، آغاز و انجام خلافت امام حسین (ع) و معاویه، جنگ صفین و جمل، ظهور و خوارج، آغاز و انجام خلافت امام حسن (ع)...و دهها ماجرای عظیم دیگر هیچیک در شعر ابوالاسود انعکاس آشکاری ندارد و گویا به همین جهات است که تا آن تاریخ (۱۹۵۴م) کسی به فکر چاپ این دیوان نیفتاده بود. [۳]
دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک : هم، ابوالاسود)ج۱، ص۳۲-۳۳.
۳ - محتوای اشعارمیان آنچه به صورت دیوان ظاهراً توسط ابن جنی (ح ۳۲۱-۳۹۲ق)، گرد آمده و آن مجموعه روایات و اشعاری که در منابع دیگر و خاصه ابوالفرج اصفهانی نقل شده، اختلاف فاحشی به چشم میخورد. یک بررسی اجمالی دیوان نشان میدهد که بیشتر موضوعات آن، مسائل عادی شاعران و بیشتر شعر مناسبات است و در عوض شعر سیاسی و دینی در آن اندک آمده است: ۳.۱ - درباره امیرالمؤمنین(عایه السلام)یکبار دوستی به نام حارث نسبت به امیرالمؤمنین بیحرمتی روا داشته بود، ابوالاسود در پاسخ او دو بیت سرود، [۴]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
اما همین حارث او را به فرار از جنگ جمل متهم کرده بود [۵]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۳۳، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۶]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۳۴-۱۳۵، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
و نیز همو بود که به وی پیشنهاد کرده بود از دیوان، سهمی بگیرد و او نپذیرفته بود [۷]
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۲۳-۳۲۴، قاهره، دارالکتب المصریه.
بار دیگر به دنبال شهادت امیرالمؤمنین (ع)، شعری خطاب به معاویه میپردازد و در آن وی را به قتل امام (ع) متهم میکند. [۸]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۷۴-۱۷۵، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
این شعر هم بنابر آنچه از زندگی و رفتار صلحجویانۀ ابوالاسود میشناسیم و هم به سبب شامل بودن بر ترکیبات و معانی سادۀ کلیشهای (قتلتم خیر من رکب المطایا، همین معنی در ۳ بیت تکرار شده)، کاملاً مجعول به نظر میآید. ۳.۲ - درباره خاندان بنی قشیرباری دیگر به خاندان همسرش بنی قشیر میتازد و از شیفتگی خود نسبت به امام علی (ع) و خاندان رسالت، بر خویشتن میبالد. [۹]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۹، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
پیش از این دیدیم که پلا در صحت انتساب این شعر نیز به ابوالاسود اندکی تردید دارد. ۳.۳ - ماجرای کربلاخلاصه، دو مرثیه، یکی در شهادت امام حسین (ع) [۱۰]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۸۰-۱۸۱، شامل نه بیت، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
و دیگری برای شهیدان کربلا [۱۱]
ابوالاسود دؤلی، ج۱، ص۱۸۲، دیوان، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
در دیوان آمده است.این است مجموعۀ اشعار سیاسی و دینی او در دیوان.۳.۴ - رفع اتهاماتاما در عوض، در ۸ قطعه از امیران، یا دوستانی که به مقامی رسیدهاند، طلب یاری میکند (گله از دوستی که بر روستای جی حکم میراند). [۱۲]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۰۹، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۱۳]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۲۲، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۱۴]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۳۹-۱۴۲، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۱۵]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۵۷، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۱۶]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۵۸، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۱۷]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۶۴-۱۶۵، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۱۸]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۶۷، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۱۹]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۶۸-۱۶۹، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
موضوع ۳ قطعۀ دیگر، ماده شتر شیردهی است که میخواستند از چنگ او به در آورد و یا او خود میخواسته بخرد. [۲۰]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۲، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۲۱]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۱۳، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۲۲]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
دربارۀ ابوالاسود نکتهای نقل کردهاند از این قرار که کسانی شب هنگام او را به سنگ میزدند و ادعا میکردند که خداوند به سنگش میزند. وی در پاسخ میگفته: اگر خداوند میزد، خطا نمیکرد. این ماجرا نخست میان او و بنی قشیر رخ داد، [۲۳]
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۲، ص۳۱۸-۳۱۹، قاهره، دارالکتب المصریه.
اما همین موضوع سنگاندازی و گاه جواب او، موضوع ۴ قطعه شعر در دیوان او شده است [۲۴]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۴۸-۱۵۰، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
که به احتمال قوی همه جعلی است.موضوع و معانی تکراری، مانند آن احوالی که در موضوعهای ماده شتر و همین سنگاندازی همسایگان دیدیم، به روشنی نشان میدهد که بیشتر این اشعار، از روی شعری که احتمالاً از آن خود ابوالاسود بوده، گرتهبرداری شده و سپس به وی منسوب گردیده است. ۳.۵ - ازدواج و زناما موضوعی که بخش اعظم دیوان او را فرا گرفته و در آن، به گمان ما بیش از همه شعر ساختگی داخل شده، همانا موضوع زن است: در دو قطعه [۲۵]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۲۶]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۶۳، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
از سلمی خواستگاری میکند و مورد ملامت قرار میگیرد؛ در یک قطعه [۲۷]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۹۴-۱۹۵، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
از دختری جوان خواستگاری میکند و عموی دختر مانع میشود؛ باز در دو قطعۀ دیگر که در ذیل دیوان آمده، [۲۸]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۰۶-۲۰۸، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
از دخاری در عبد قیس تقاضای زناشویی میکند و این بار پسر عم دختر مانع میشود.بدیهی است که پیری ابوالاسود در همۀ این اشعار مانع اصلی ازدواج اوست، از اینرو پیداست که باید اشعاری در باب پیری نیز سروده شود. [۲۹]
ابوالاسود دؤلی، ج۱، ص۱۹۵-۱۹۷، دیوان، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
قطعاتی که برای زنش فاطمه از بنی قشیر و کنیزکی به همین نام سروده، [۳۰]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۳، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
باز همه معانی مشترکی دارند.در همۀ این اشعار زنان او را ملامت میکنند و او گله سر میدهد. قطعۀ اول و دوم، با عبارت «افاطم مهلاً بعض...» آغاز میشوند که تقلید ناشیانهای از بیتی در معلقۀ امرؤالقیس است. نیز آنچه وی برای زن دیگرش سکن سروده [۳۱]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۱۴-۱۲۰، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
به نظر بلاشر کاملاً جعلی است، زیرا الفاظ و معانی بدوی آنها، با احوال ابوالاسود شهرنشین مغایرت دارد.علاوه بر این، وی ۶ قطعۀ دیگر دربارۀ کنیزکان و گاه رابطۀ آنان با غلامانش دارد. [۳۲]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۴۴، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۳۳]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۴۵، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۳۴]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۶۶، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۳۵]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۸۷-۱۸۸، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
[۳۶]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۹۷، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
۴ - چند نکته در مورد اشعارنکتۀ قابل ذکر دیگر آنکه اولاً مجموعۀ اشعاری که خارج از دیوان او پراکنده است و اینک در ذیل دیوان گردآوری شده است، [۳۷]
عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک : هم، ابوالاسود).
تقریباً هم حجم خود دیوان است (۶۷ قطعه)؛ ثانیاً در این مجموعه اشعار سیاسی، یا آنها که به نحوی با امیران رابطه دارند، نسبت به دیوان بیشتر است: وی که کاتب ابن عباس در بصره است، او را در قطعه شعری نصیحت میکند [۳۸]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۱۳-۲۱۴، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
با ابن ابی بکره دیدار میکند [۳۹]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۱۴، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
؛ زیاد که والی خراج بصره است، نزد امام علی (ع)، از وی که ولایت شهر را برعهده دارد، بدگویی میکند و او شعری در پاسخ میسراید [۴۰]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
تکرار همین موضوع [۴۱]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۱۶-۲۱۷، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
شعری خطاب به زیاد [۴۲]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۱۸، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
از زیاد که عامل عراق شده، تقاضایی میکند و او نمیپذیرد [۴۳]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۱۹، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
؛ از زیاد عذر میخواهد و زیاد نمیپذیرد [۴۴]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۲۰، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
ابن بیر، چنانکه گذشت، مردی ملقب به قباع را بر بصره میگمارد، ابوالاسود خطاب به ابن زبیر آن عامل را هجا میگوید. [۴۵]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۲۰-۲۲۱، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
این شعر به نظر پلا آخرین شعری است که از او میشناسیم؛ بر معاویه وارد میشود و مورد استهزای او قرار میگیرد [۴۶]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۲۱-۲۲۲، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
با طلحه و زبیر دیدار میکند و پس از ملاقات با عایشه در جنگ جمل ، رجزی میسراید (۳ مصراع) [۴۷]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۳۰، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
زیاد را نفرین میکند. [۴۸]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۴۱، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
بر بسیاری از این اشعار و نیز بر قطعات حکمتآمیزی که به وی نسبت داده شده، [۴۹]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۲۵-۲۳۱، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
هیچ اعتمادی نمیتوان کرد و لازم است هنگام استناد به آنها، جانب احتیاط فرو گذاشته نشود.دیوان ابوالاسود، به قول ابن ندیم [۵۰]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۷۹، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
یک بار توسط اصمعی و بار دیگر توسط ابوعمرو شیبانی گردآوری شده، اما هر دو روایت از میان رفته است و آنچه اینک موجود است، نسخهای است که به قول مصححان، روایت ابن جنی است.راست است که در پایان نسخۀ خطی نام ابن جنی مذکور است [۵۱]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۲۰۰، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
و در دیوان [۵۲]
ابوالاسود دؤلی، دیوان، ج۱، ص۱۸۸، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م.
نیز یکبار «قال ابوالفتح جنی» آمده، اما در میان آثار ابن جنی هیچجا به چنین اقدامی اشاره نشده است.نمیدانیم چرا نسخۀ منسوب به ابن جنی و نسخههای دیگر، در یک سال (۱۹۵۴م) و در یک شهر (بغداد) توسط دو محقق، از اشعار پراکندۀ شاعر گرد آوردهاند، تقریباً مشابه است. تنها تفاوت اساسی میان این دو چاپ آن است که آل یاسین به مقدمهای کوتاه و وصف نسخهها بسنده کرده، حال آنکه دجیلی شرح حالی بسیار مفصل (در ۱۰۶ صفحه) از ابوالاسود نوشته و در آن به بررسی همۀ جوانب شخصیت و زندگی او پرداخته است. این بررسیها که اساساً چیزی جز تکرار منابع کهن و متأخر نیست، دچار این عیب بزرگ است که جنبۀ تاریخی مصادر در آنها ملحوظ نگشته و ناچار از اعتبار نتایج به دست آمده، کاسته شده است. ۵ - جایگاه اجتماعیراست است که امروز در بیشتر روایات و اشعار منسوب به ابوالاسود به چشم تردید مینگیریم و بیشتر محققان شعر او را فاقد هرگونه اعتبار هنری میپندارند، اما از همان روزگاری که منابع به تحقیق دربارۀ او پرداختهاند، اما از همان روزگاری که منابع به تحقیق دربارۀ او پرداختهاند، اهمیتی همه جانبی برای وی قائل شدهاند. از ابن سلام ، ابن سعد ، جاحظ ، ابن قتیبه و ابن عبدربه گرفته تا منابع سدۀ ۱۹م همه، بسیاری از سخنان حکمتآمیز و کلمات قصار او را نقل کردهاند. همۀ منابع و به خصوص کتب رجال، ثقه بودن او را در روایت حدیث تأیید کردهاند. جاحظ [۵۳]
جاحظ، عمرو بن بحر، البخلاء، ج۱، ص۴۴، به کوشش احمد عوامری بک و علی جارم بک، بیروت، دارالکتب العلمیه،.
[۵۴]
جاحظ، عمرو بن بحر، ج۱، ص۱۲۲، البرصان والعرجان، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
[۵۵]
جاحظ، عمرو بن بحر، ج۱، ص۲۷۹، البرصان والعرجان، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
[۵۶]
جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، ج۱، ص۲۵۸، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م.
و بسیاری دیگر، او را در شمار مشاهیر و اشراف طبقهای چند قرار دادهاند: شاعران و هوشمندان، طریفان، بخیلان، لنگان...و به خصوص بزرگان اهل تشیع، و دربارۀ هریک از این معانی، انبوهی روایت و داستان نکتهآمیز نقل کردهاند. ابوالطیب لغوی [۵۷]
ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، ج۱، ص۹، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م.
در عربی دانی او اغراق کرده، میگوید، وی قادر بود به هر لغتی (مراد لهجههای قبایل مختلف است) سخن گوید.دربارۀ شعردانی او نیز چند روایت موجود است: ابن عباس که خود از داناترین مردم به شعر عرب بود، از او میخواهد تا بهترین شعر را معرفی کند. [۵۸]
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۱، ص۵، قاهره، دارالکتب المصریه.
جای دیگر [۵۹]
ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۶، ص۳۷۶، قاهره، دارالکتب المصریه.
در حضور حضرت امیرالمؤمنین (ع) دربارۀ بهترین شعر اظهار نظر میکند و نیز یغموری [۶۰]
یغموری، یوسف بن احمد، ج۱، ص۸، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م.
به نقل از ابن اعرابی او را یکی از چهار فصیح عرب به شمار آورده است.آنچه بر اعتبار او میافزاید، انبوه شواهد شعری است که در معتبرترین آثار ادبی از او نقل شده است: سیبویه ، ۳ بار، ابن درید ، ۲ بار (۱/۱۲۱، ۲۰۲)، جاحظ، ابن قتیبه، مبرد ، بحتری و همۀ منابع پس از آنان، بارها به اشعار و سخنان ظریف یا حکمتآمیز او استشهاد کردهاند. حتی یکی از مصراعهای او، ضربالمثلی معروف شده است. [۶۱]
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، ج۳، ص۳۶۷، محاظرات الادباء، بیروت، ۱۹۶۱م.
[۶۲]
میدانی، احمد بن محمد، ج۱، ص۳۰۶، مجمع الامثال، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه.
۶ - فهرست منابع(۱)میدانی، احمد بن محمد، مجمع الامثال، به کوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، دارالمعرفه. (۲)راغب اصفهانی، حسین بن محمد، محاظرات الادباء، بیروت، ۱۹۶۱م. (۳)یغموری، یوسف بن احمد، نورالقبس، محمد بن عمران مرزبانی، به کوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، ۱۳۸۴ق/۱۹۶۴م. (۴)ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، دارالکتب المصریه. (۵)ابوالطیب لغوی، عبدالواحد بن علی، مراتب النحویین، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۵م. (۶)جاحظ، عمرو بن بحر، البرصان والعرجان، به کوشش محمد موسی خولی، بیروت، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۱م. (۷)دجیلی، عبدالکریم، مقدمه بر دیوان (نک : هم، ابوالاسود). (۸)ابوالاسود دؤلی، دیوان، به کوشش عبدالکریم دجیلی، بغداد، ۱۳۷۳ق/۱۹۵۴م. ۷ - پانویس
۸ - منبعدانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «نحو ابوالاسود»، ج۵، ص۱۹۵۴. |